استاد معظم علی رضایی تهرانی : تأثير حكمت صدرايي بر حيات اعتقادي و رفتاري انسان (1)

تأثير حكمت صدرايي بر حيات اعتقادي و رفتاري انسان است. من ابتدا چند مقدمه را خدمت عزيزان عرض مي كنم و بعد به اصل بحث مي پردازيم.

 مقدمه اول اين است كه يكي از اشكالاتي كه بر فلسفه اسلامي از گذشته، در زبان عده اي و بخصوص متجددين گرفته مي شده، آن بوده كه فلسفه و بخصوص حكمت اسلامي و به ويژه حكمت صدرايي، داراي اثر عملي نيست. يعني در حيات فردي و اجتماعي انسان ها نقشي ايفا نمي كند. فلسفه اموري است انتزاعي، حداكثر به اقناع ذهن مي انجامد و در رفتارهاي خارجي تأثيرگزار نيست. اين دسته از افراد بر اين مطلب تأكيد مي ورزيدند كه برعكس فلسفه اسلامي، نحله هاي مختلف فلسفه غربي به اين توفيق دست يافته اند كه فلسفه را اجتماعي كنند، كاربردي كنند و تأثيرگزار در زندگي فردي و اجتماعي انسان ها قرار دهند.

مقدمه دوم اين است كه اين اشكال از يك جهت وارد است و از يك جهت ناوارد. اگر مقصود اين باشد كه فلسفه اسلامي اين استعداد را دارا نيست، مورد قبول نيست. در جلسه امشب نمونه اي از اين بحث ارائه خواهد شد و معلوم خواهد شد كه اين استعداد وجود دارد. اگر مراد آن است كه از اين استعداد استفاده بهينه نشده، اين مورد پذيرش است. اين اعتراف  را بايد داشته باشيم كه فيلسوفان ما در اين ساحت، کمتر به خود زحمت داده اند يا مقرران فلسفه، در اين زمينه كمتر كار كرده اند.

ادامه نوشته

تحلیل آسان از زبان سید شهیدان اهل قلم سید مرتضی آوینی

درست صد و بیست و پنج سال پیش، یعنی در سال یك هزار و دویست و هشتاد و هفت هجری قمری، مستشارالدوله، یكی از اشراف زادگان فرنگ زده ایرانی، در پاریس رساله ای نوشت با عنوان « یك كلمه » كه از نقل حتی بعضی از جملات آن می توان واقعیتی راكشف كرد كه بعد از یك صد و بیست و پنج سال و وقوع انقلابی دینی در ایران و بر پایی نظامی بی سابقه با عنوان جمهوری اسلامی، كه اسلامیت آن اصالتاً در اصل ولایت فقیه معنا پیدا می كند، هنوز هم غرب باوران و فرنگ زدگان این مرز و بوم آن را در نیافته اند. بگذارید نخست جملاتی را از آقای مستشارالدوله نقل كنم و بعد باقی قضایا را. او می نویسد:

چندی اوقات را به تحقیق اصول قوانین فرانسه صرف كردم و دیدم آن كودها در نزد اهالی فرانسه كتاب شرعی محسوب می شود...

بگذارید صراحتاً بگویم كه بنده، به تحقیق، ایمان دارم كه غرب باوران این مرز و بوم نه تنها هنوز هم قدمی فراتر از آقای مستشارالدوله برنداشته اند، بلكه بعد از یك صد و بیست و پنج سال، واقعیتِ این تقابلی را كه مشارٌالیه بین « اصول قوانین فرانسه » و « كتاب شرع » تشخیص داده بود نیز نفهمیده اند و هنوز مثل پطر كبیر تصور می كنند با تراشیدن اجباری ریش های مسلمانان می توان « دروازه تمدن بزرگ غرب » را بر جامعه گشود.

چه باید کرد؟

چه باید كرد؟ به راستی ما فرزندان انقلاب اسلامی و طلیعه داران تمدن دینی فردای جهان با این جماعت پطرهای نه چندان كبیر كه اصلاً مبانی تفكر ولایی ما را نمی فهمند و همه چیز را مثل كامپیوتر های لاشعور فقط همان طور می شنوند كه برایشان برنامه ریزی شده است، چه كنیم؟ می گوییم « درد دین »، می گویند « دموكراسی »؛ می گوییم « ولایت »، می گویند « واپس گرایی»؛ می گوییم « فقاهت »، می گویند « مدیران و كارشناسان و فراغت آفرینان »... و می گوییم:

آخر آقایان محترم! این ما هستیم كه زیر عَلَم آن سید بزرگ – روح الله موسوی – قیام كرده ایم، كه عمامه ای سیاه داشت و عبا و قبا و لبّاده می پوشید و جز در یك مدت كوتاه، هنگام تبعید در تركیه، لباس پیامبر را از تن بیرون نیاورد... و نعلین می پوشید و از هر ده كلمه ای كه می گفت، هر ده كلمه اش درباره دین بود و احكام دین و ولایت و فقاهت و تقوا و تزكیه... و حتی برای یك بار هم نشد كه دین را به صورتی متجددانه تحلیل و تفسیر كند و هر آنچه را كه می خواست به ما بیاموزد با رجوع به امثال و حِكمی بیان می كرد كه از احادیث و روایات و تفسیر قرآن و زندگی انبیا و قیام امام حسین (ع) گرفته بود و حتی برای یك بار « آزادی » را جز در تلازم با استقلال و جمهوری اسلامی معنا نكرد و از استقلال همواره معنای عدم تعبد غیر خدا را مراد می كرد – كه در تفسیر لااله الاالله وجود دارد- و از جمهوری اسلامی نیز حكومتی ولایی را در نظر داشت كه قانون اساسی آن نه از قوانین فرانسه كه از قرآن و سنت گرفته شده و نهادهای آن، بلا استثنا، چون اقماری كه بر گرد شمس ولایت فقیه نظام یافته اند، زمینه را فقط و فقط برای حكومت شرع فراهم می آورند و شرع را نیز درست همان طور معنا می كرد كه فقهای سلف كرده بودند و علی الرسم القدیم باز هم حوزه های علمیه را به فقه جواهری دعوت می كرد... و قس علی هذا.

ادامه نوشته

نگاهی به روایات علیه فلسفه

نگاهی به روایات علیه فلسفه

اندیشه همواره همراه بشر بوده است و نمی‌تواند در حصار جغرافیایی محدود شود. اگرچه برخی اندیش‌مندان در برخی نقاط موجب رشد و تعالی تعقل شده‌اند و سرزمینی را از لحاظ اندیشیدن در جای‌گاهی برتر از مکانی دیگر نشانده‌اند، اما این سبب نمی‌گردد که اندیشه زندانی مکان و زمان شود. رشد اندیشه بسیار تابع شرایط اجتماعی و سیاسی بوده است و این‌که اندیشه در مکانی بیشتر رشد می‌کند تا مکانی دیگر را باید در عوامل بیرونی اندیشه نیز جست. حمایت از دانش‌مندان و مدارس نشر اندیشه‌ها و تضارب آراء و در نتیجه پدید آمدن نظریات نو را در بردارد، و خفقان و استبداد موجب انزوای اندیشه می‌شود.

نمی‌توان کتاب و سنت را مقابل اندیشه قرار داد؛ زیرا سراسر قرآن دعوت به اندیشه و تعقل است و برخاستن رسولان رستاخیز گنج‌های خرد بود.

فَبَعَثَ فِیهمْ رُسُلَهُ، وَوَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیاءَهُ، لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ، وَیُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ، وَیَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بَالتَّبْلِیغِ، وَیُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ

پس پیامبران را به میانشان بفرستاد. پیامبران از پى یکدیگر بیامدند تا از مردم بخواهند که آن عهد را که خلقتشان بر آن سرشته شده ، به جاى آرند و نعمت او را که از یاد برده اند، فرا یاد آورند و از آنان حجّت گیرند که رسالت حق به آنان رسیده است و خردهاشان را که در پرده غفلت ، مستور گشته ، برانگیزند. -نهج البلاغه، خطبه‌ی اول -

اسلام و نشر آن در جزیرة العرب و دیگر ممالک، اندیشه‌ها و تفسیرهای گوناگونی را در پی داشت. گاهی این اندیشه‌ها هم‌دیگر را تکفیر می‌کردند و به جنگ هم می‌آمدند. اندیشه‌های اشاعره،معتزله، خوارج و …  را در کنار اندیشه‌ی اهل بیت علیهم السلام می‌توان از اندیشه‌های رایج سده‌های نخستین اسلام نام برد. اختلاف اندیشه‌ها مباحثات و مناظرات و گاه جنگ و خون‌ریزی را در پی داشت. چنان‌چه وقتی معتزله در زمان مأمون قدرت داشتند به حذف اهل حدیث و ظاهرگرایان دست زدند و پس از روی کار آمدن متوکل معتزله به انزوا گرائیدند و سرکوب شدند. ( آقانوری، علی، زمینه‌های اجتماعی و سیاسی اوج و فرود تفکر اعتزال ، مجله‌ی طلوع، شماره ۱۵) 

فتوحات ممالک دیگر توسط مسلمین، سبب آشنائی با فرهنگ‌ها و اندیشه‌های نو گردید، اگرچه ابتدا در برابر این اندیشه‌ها مقاومت می‌کردند و هر فکری غیر از قرآن را باطل می‌شمردند و  با بی‌توجهی از آنان گذر می‌کردند، اما آرام آرام با رشد جوامع اسلامی ونیاز به آموختن اندیشه‌ها وفنون نو رو به ترجمه متون علمی دیگر ممالک آوردند. اگر چه آغاز ترجمه با برگرداندن متون تاریخ ملوک به دستور خلفای اموی آغاز گردید، اما دوران منصور را می‌توان آغاز رسمی نهضت ترجمه به حساب آورد.در دوره‌ی منصوربیش‌تر متون طب ونجوم به عربی ترجمه شدند. هارون و مأمون کمک فراوانی به ترجمه‌ی کتب کردند. گرایش مأمون به فکر معتزله و رشد مباحث فکری تالیف و ترجمه‌ی کتب فراوان کلامی را در پی داشت. گرایش اعتزال به عقلانیت موجب شد که مأمون دستور ترجمه‌ی کتب فلسفی را بدهد. برخی نیز علت این دستور را خواب مأمون وهم‌صحبتی وی با ارسطو می‌دانند. (ماهنامه تاریخ اسلام، شماره ۴، جان احمدی، فاطمه )

ادامه نوشته

مکتب تفکیک و حمله به پایه های انقلاب اسلامی

بافته های علامه‌ی تفکیکیان

« اين است حكومت اسلامي ، اين ... پس نبايد چيزي ديگر را ، به پاي اسلام گذاشت ، و مردم – به ويژه نسل جوان – را دچار اشكال كرد كه آيا اسلام ، اين بوده‌است ؟ نه ؟ اسلام اين نيست و اين نبوده‌است . بايد حقايق را گفت ، تا نسل‌هاي جوان و مردم مختلف گمراه نشوند ، و بگويند ( و مخصوصا دشمنان متفاوت و مأموران بيگانه و نفوذيان ، القا كنند ) كه اين بود اسلام و عمل به اسلام ، و اين شد نتيجه‌ي حكومت اسلامي ... نه ، نه اين عملكردها اسلامي بوده و هست ، و نه به اسلام تاكنون عمل شده‌است ؟! به تصريح خود مقامات . [1] »

(استاد حکیمی و حجت الاسلام سیدان مروجان اصلی مکتب تفکیک)

« حكومت‌هايي كه به نام اسلام ، به‌خصوص اسلام شيعي و علوي ، حكومت مي‌كنند ، و مدعي چنين حكومتي هستند ، رعايت مواردي كه گفته شد و امثال آنها از ده‌ها مورد ديگر ، از اوجب واجبات آن‌هاست ، و گرنه حكومتي و قدرتي هستند ، ليكن نه اسلامي و نه محمدي و جعفري و علوي ... [2] »

 « اسلام‌شناسان آگاه و بي‌غرض مكلفند – چنان‌كه مكرر گفته و نوشته‌ام – اين حقايق را ، براي حفظ اسلام و مصونيت عقايد مسلمين ، به ويژه جوانان ( و بهانه نيافتن دشمنان گوناگون ) ، بگويند كه اين حكومت‌ها و مديريت‌ها و عمل‌كردها ، اسلامي نيست ؛ اگرچه ما قصدمان اين است كه حكومتي اسلامي داشته‌باشيم ، و مديريتي قرآني عرضه كنيم .... اما آن‌چه مي‌كنيم چنان نيست ، و اسلام از اين‌گونه عمل‌كردها و نسبت‌ها ، پاك  و منزّه است » .  [3]

« ما در اين‌جا موفق شديم ، 40 مورد از سيره‌ي حاكم اسلامي را براي نسل‌ها و عصرها به خصوص جوانان – با ترجمه و تحرير مضموني – بازگو كنيم » . [4]

« و امروز ، ما چه مي‌كنيم ؟امروز ، چه مقدار عمل‌كرد حاكميت اسلامي ما اسلامي است ؟ و فقه چگونه ساكت است ، و ملت در سراشيبي سقوط اقتصادي و اعتقادي و ... العياذ بالله ... » [5]

ادامه نوشته

بن بست تفکیک گراها و انجمن حجتیه ای ها (1)

شمایلی از علامه و فیلسوف عدالت؟! مکتب ساز بی نظیر!! (علامه مکتب تفکیک جناب محمد حکیمی)

با سبك و سياق تخريبي و چشم بر واقعيت‌ها فروبسته و يا در كمال جهل و تجاهل ! چنين به افاضه پرداخته تا نظام و حكومت اسلامي و ميراث گران‌قدر امام و شهيدان را زير سؤال ببرد و اغراض نهفته‌ي تفكيك‌گرايي را آشكار سازد ! او كه خود و قلمش را به عنوان يك مصلح فريادگر معرفي نموده و مدعي است پنجاه سال فرياد زده ! و اكنون بايد با نيروي بيشتر فرياد بزند چرا كه از اسلام خبري نيست كه نيست !!

وي كه عدالت را فقط در بعد اقتصاد مي‌بيند اسلام را هم منحصر در تأمين معيشت مي‌بيند و بسان يك مادي‌گرا كه زيربنا را اقتصاد مي‌داند فرياد از حلقوم بينوايان مي‌نوازد !! و سيماي ترسيمي او پس از فربه‌نشان كردن حكومت اسلامي به عدل اقتصادي چنين است :

اين است حكومت اسلامي ، اين ... پس نبايد چيزي ديگر را ، به پاي اسلام گذاشت ، و مردم – به ويژه نسل جوان – را دچار اشكال كرد كه آيا اسلام ، اين بوده‌است ؟ نه ؟ اسلام اين نيست و اين نبوده‌است . بايد حقايق را گفت ، تا نسل‌هاي جوان و مردم مختلف گمراه نشوند ، و بگويند ( و مخصوصا دشمنان متفاوت و مأموران بيگانه و نفوذيان ، القا كنند ) كه اين بود اسلام و عمل به اسلام ، و اين شد نتيجه‌ي حكومت اسلامي ... نه ، نه اين عملكردها اسلامي بوده و هست ، و نه به اسلام تاكنون عمل شده‌است ؟! به تصريح خود مقامات . ( آن جا که خورشید می وزد ص47-48)

ادامه نوشته

بازشناسی و نقد مکتب تفکیک (5)

 
 
هويّت‌ مخدوش‌ انسان‌ در مكتب‌ تفكيك‌

مقاله‌ حاضر چه‌ مي‌خواهد بگويد؟

1- اساسي‌ترين‌ آموزه‌ مكتب‌ تفكيك‌ ارائه‌ نظريه‌اي‌ جديد در خصوص‌ نسبت‌ بين‌ معارف‌ ديني‌ و معرفت‌ بشري‌ است‌. بنابراين‌ اگر چه‌ اين‌ مكتب‌ بايد در زمره‌ مكاتب‌ معرفت‌ شناختي‌ قرار داد، اما تأسيس‌ آن‌ ممكن‌ نبوده‌ است‌ مگر پس‌ از تأسيس‌ انسان‌ شناسي‌ مخصوص‌ كه‌ اساسي‌ترين‌ زيربناي‌ مكتب‌ فوق‌ را شكل‌ مي‌دهد. اين‌ نوشتار تا مبادي‌ انسان‌ شناسي‌ اين‌ مكتب‌ را مورد بررسي‌ و نقد قرار دهد.
از جمله‌ نظريه‌هاي‌ نويني‌ كه‌ در عرصه‌ نسبت‌ معارف‌ ديني‌ با انديشه‌ بشري‌ مطرح‌ شده‌ است‌ و بيش‌ از نيم‌ قرن‌ از تولد آن‌ نمي‌گذرد، نظريه‌اي‌ است‌ كه‌ صورت‌ كمال‌ يافت‌ آن‌ تحت‌ عنوان‌ «مكتب‌ تفكيك‌» مشهور است‌. مكتب‌ تفكيك‌ را اساساً بايد در زمره‌ مكاتب‌ معرفت‌ شناختي‌ قرار داد، چرا كه‌ واپسين‌ غاياتش‌ تمايز نهادن‌ بين‌ معارف‌ بشري‌ و معرفت‌ وحياني‌ و در نهايت‌ ترجيح‌ معرفت‌ وحياني‌ بر معرفت‌ بشري‌، و در برخي‌ روايتهايش‌ تضعيف‌ يا حتي‌ ابطال‌ معارف‌ بشري‌ است‌. اما وصول‌ به‌ اين‌ غايت‌ حاصل‌ نگرديده‌ است‌ مگر با ابداع‌ اصولي‌ در حوزه‌ انسان‌ شناسي‌، لذا مي‌توان‌ گفت‌ اين‌ مكتب‌ مبتني‌ بر نوعي‌ انسان‌ شناسي‌ است‌ كه‌ سنگ‌ بناي‌ مكتب‌ بر آن‌ نهاده‌ شده‌ است‌، اگر اين‌ مكتب‌ را به‌ درختي‌ تشبيه‌ كنيم‌، مي‌توان‌ گفت‌ تنه‌ و ريشه‌ اين‌ درخت‌ كه‌ شالودهها و اساس‌ آن‌ است‌، به‌ حوزه‌ انسان‌ شناسي‌ باز مي‌گردد، چنانچه‌ مؤسس‌ دانشمند اين‌ مكتب‌، ميرزا مهدي‌ اصفهاني‌، در مقدمه‌ كتاب‌ «ابواب‌ الهدي‌»- كه‌ به‌ مثابه‌ انجيل‌ مكتب‌ تفكيك‌ است‌- تصريح‌ مي‌كند كه‌ درك‌ مطالب‌ اين‌ كتاب‌ منوط‌ به‌ شناخت‌ جديدي‌ از نفس‌ است‌، كه‌ با استمداد از معارف‌ وحياني‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌. (اصفهاني‌ ص‌ 7) لذا براي‌ هرگونه‌ بحث‌ و بررسي‌ پيرامون‌ اين‌ مكتب‌، بايد از مبادي‌ انسان‌ شناسي‌ آن‌ آغاز كرد. ما در اين‌ مقاله‌ برآنيم‌ كه‌ اساسي‌ترين‌ اصول‌ اين‌ مكتب‌ را در عرصه‌ انسان‌ شناسي‌ مورد بررسي‌ قرار دهيم‌.
ادامه نوشته

بازشناسی و نقد مکتب تفکیک  (4)

چی بگویم ...

بازخوانی اندیشه های ميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ موسس مکتب تفکیک

دريافتهاي‌ فطري‌ ميرزا مهدي‌ اصفهاني‌

2-1- مرحوم‌ ميرزا مهدي‌ غروي‌ اصفهاني‌ مؤسس‌ مكتب‌ تفكيك‌ است‌ و همه‌ غافلند به‌ اينكه‌ اين‌ جريان‌ فكري‌ از انديشه‌هاي‌ او ناشي‌ شده‌ است‌. محمدرضا حكيمي‌ ضمن‌ اينكه‌ به‌ شرح‌ احوال‌ اين‌ عالم‌ متقي‌ پرداخته‌ مي‌گويد:

«... در عصر غيبت‌ كبري‌، حصول‌ تشرف‌ براي‌ برخي‌ حتمي‌ است‌... (1) سعادت‌ تشرف‌ براي‌ حضرت‌ ميرزا اصفهاني‌ جزء مسلمات‌ است‌ و از اينجاست‌ كه‌ معارف‌ خاصّ ميرزا اصفهاني‌ به‌گونه‌اي‌ عجيب‌ با فطرت‌ و دريافتهاي‌ فطري‌ هماهنگ‌ است‌...»

 نفي‌ علّيت‌ مكتب‌ تفكيك‌ و مشابهتهايي‌ با اشاعره‌

2-2- مرحوم‌ ميرزا مهدي‌ نه‌ تنها در بسياري‌ موارد با موازين‌ فلسفي‌ مخالفت‌ مي‌كند بلكه‌ با موازين‌ منطقي‌ نيز روي‌ خوش‌ نشان‌ نمي‌دهد و آنها را مردود مي‌شمارد. او معتقد است‌ كساني‌ كه‌ از طريق‌ قياس‌ و برهان‌ به‌ جستجوي‌ معرفت‌ و كشف‌ حقيقت‌ مي‌پردازند به‌ گمراهي‌ افتاده‌ و در ظلمت‌ و تاريكي‌ فرومي‌روند زيرا مهم‌ترين‌ و محكم‌ترين‌ نوع‌ قياس‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ آن‌ را «قياس‌ برهاني‌» مي‌خوانند و قياس‌ برهاني‌ بر قانون‌ عليت‌ استوار گشته‌ است‌ در حالي‌ كه‌ قانون‌ عليت‌ در اصل‌ و بنياد باطل‌ شناخته‌ مي‌شود. بخشي‌ از عين‌ عبارت‌ مرحوم‌ ميرزا مهدي‌ اصفهاني‌ در اين‌ باب‌ چنين‌ است‌:

... لأنّ اكبر المقائيس‌ و احسنها قياس‌ البرهان‌ و هو مؤسس‌ علي‌العليه‌ و المعلولية‌... و العلية‌ من‌ اصلها باطله‌. (2)  

همان‌ سان‌ كه‌ در اين‌ عبارت‌ مشاهده‌ مي‌شود مرحوم‌ ميرزا نه‌ تنها برهان‌ منطقي‌ را بي‌اعتبار شمرده‌ بلكه‌ قانون‌ عليت‌ را انكار كرده‌ است‌. آنچه‌ موجب‌ شده‌ اين‌ عالم‌، قياس‌ برهاني‌ و قانون‌ عليت‌ را نيز انكار كند اين‌ است‌ كه‌ او به‌ اشتراك‌ معنوي‌ وجودي‌ قائل‌ نبوده‌ و هرگونه‌ سنخيت‌ بين‌ خالق‌ و مخلوق‌ را مردود مي‌شمارد. او به‌ روشني‌ مي‌داند كه‌ اگر به‌ قانون‌ عليت‌ اعتراف‌ كند و خداوند تبارك‌ و تعالي‌ را علت‌ عالم‌ بداند ناچار بايد نوعي‌ سنخيت‌ ميان‌ خالق‌ و مخلوق‌ نيز اعتراف‌ نمايد و اين‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ او به‌ شدت‌ آن‌ را مردود مي‌شناسد.

ادامه نوشته

بازشناسی و نقد مکتب تفکیک  (3)

نقد کسانی که -تفکیکیان- تفسیر سوره حمد امام (ره) را تعطیل کردند ...

سند این رخداد

قال‌الله تعالی:

«ادع الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة و جدلهم بالّتی هم احسنی انّ ربّک هو اعلم بمن ضلّ عن سبیله و هو اعم بالمهتدین»1

مطلب ذیل نقد مکتب تفکیک در آثار امام خمینی (رضوان‌الله تعالی علیه) که در چند فصل ارائه می شود .

 فصل 1: جامعیت حضرت امام خمینی 

عالمان ربّانی، وارثان انبیای الهی‌اند و انبیاء «علیهم السلام»، خلفای خداوند می‌باشند و خلفای الهی، مظهر اسم اعظم‌اند و حضرت امام راحل از انبیای الهی و ائمه معصومین «سلام‌الله اجمعین» خلیفة حقّ و مظهر حق‌تعالی بود و در میان عالمان ربّانی، همچون ستارة فروزان و قدر اوّل ستارگان درخشان گنبد میناست.

و به تعبیری مَثَل حضرت امام (رضوان‌الله تعالی علیه) در میان علمای عصر غیبت مَثَل حضرت نوح پیامبر در میان انبیای اعظام بود، «سلامٌ علی نوح فی العالمین»3

حضرت سید سادات و اماجد العرفاء و الفقها‍ء، قدوة الحکماء المتألهین استاد محقق در حکمت متعالیه با بینش عمیقش شریعت را در خدمت طریقت و ایندو را در خدمت حقیقت می‌دانست و بین آنها جدائی نمی‌انداخت، چون عدّه‌ای فکر می‌کنند که اهل طریقند و لذا کاری با شریعت و احکام دین و ظواهر شرعی ندارند. اما ایشان که هم اهل شریعت بود و هم اهل طریقت، در این زمینه سخن دلپذیری دارد و می‌فرماید: «آنان که فکر می‌‌کردند یا فکر می‌کنند که بدون شریعت می‌توانند به مقصود برسند هیچ شاهد و دلیل ندارد، زیرا ذات اقدس الله که راهنماست، تنها راه کمال و سعادت را عمل به شریعت می‌داند اما آنانکه می‌پندارند از طریق عمل به شریعت نمی‌توان به طریقت رسید، آنان نیز شریعت را درست نشناخته‌اند و درست و صحیح به آن عمل نکرده‌اند، و کسانی که با سیر و سلوک و طریقت و شریعت هماهنگ شدند ولی به حقیقت بار نیافتند، برای آن است که به درستی منازل پیشین سائران و سالکان را طی نکرده‌اند.»

ادامه نوشته

بازشناسی و نقد مکتب تفکیک  (2)

آنچه در ذیل می آید برخی از نقدهایی است که بر مبانی معرفتی مکتب تفکیک و تعریف ایشان از عقل و میزان توانایی آن، که در قسمت اول بدآنها اشاره شده است، وارد است.

• رد اعتبار علم حصولى
از نكات مهم در بررسى دستگاه معرفتى مكتب تفكیك، رد مطابقت علوم حصولى با واقع و بى اعتبار ماندن شناخت هاى حصولى و تصورى است. تفكیكى ها ادعا مى كنند، در علم حصولى هیچ راهى براى شناخت واقع یا یقین به اصابه به واقع نداریم؛ حتى در موارد یقینى یك فیلسوف هم نمى توان به اصابه علم او به واقع اعتماد كرد و میزانى هم در این میان وجود ندارد تا بتواند حقیقى بودن علوم حصولى را مبرهن سازد. بنابراین ادعا، تنها علم فطرى است كه به دلیل وجدان واقع و شهود آن، از لحاظ معرفتى بى اشكال است و علوم حاصل از عقل فطرى را از نظر معرفتى معتبر مى سازد. یكى از شواهدی كه تفكیكى ها ارائه كرده اند، وجود اختلافات فراوان میان فلاسفه در مسائل گوناگون است؛ به گونه اى كه به ندرت مى توان در مسئله اى وحدت رویه یا وفاق نظر پیدا كرد.

ادامه نوشته

بازشناسی و نقد مکتب تفکیک  (1)

تفکیک مایه رکود حوزه خراسان ...

تفکیک بستر جمود و رکود ....

مؤسس مكتب تفكیک «مرحوم میرزا مهدى اصفهانى» در سده چهاردهم هجرى است، این مکتب بدین انگیزه طراحى و ارائه شده است كه شناخت حقیقت احكام و معارف دینى را به دور از التقاط فلسفى و عرفانى، با شیوه اى دینى ممكن نماید و تأویل ها و تفاسیرى را كه ظواهر شریعت از پذیرش آن ابا دارد، از روند فهم دینى كنار نهد؛ به بیان دیگر، این شیوه براى زدودن آموزه هاى عرفانى و فلسفى و هر آنچه یك معرفت غیر دینى به حساب مى آید، از معرفت هاى اصیل دینى كه در تمام مراحل و مقدمات آن دستورات دینى لحاظ مى شود، ارائه شده است و بر این ادعاست كه با این روش مى توان به حقیقت دینى كه سعادت حقیقى ما در گرو علم به آن است، دست یافت. آنچه در نظام تفكیكى اهمیت ویژه اى دارد و بخش مهمى از منطق تفكیك هم بر آن اساس طراحى شده است. "عقل فطرى" است. این عقل كه در مقابل عقل فلسفى ـ بشرى عنوان مى شود، تعریف و كاركرد خاصى دارد كه روشن شدن آن مى تواند، نظام منطقى تفكیكیان را براى كارِ اجتهادى معلوم سازد، به همین دلیل در قسمت اول به حقیقت عقل فطرى از دیدگاه مكتب تفكیك و كارایى آن را در فهم متون دینى پرداخته می شود و در قسمت دوم نقد و ارزیابى آن خواهد آمد.

• حقیقت عقل فطرى
در نگاه اهل تفكیك، عقلِ اصطلاحىِ فلاسفه كه به قوه و غریزه تفسیر شده است و كاركرد آن، به كلى با عقل فطرى بشرى متفاوت است و آنچه مورد توجه شریعت قرار گرفته است و در احكام دینى هم بدان خطاب شده، عبارت از همین عقل فطرى است. پذیرش و فهم دین، و ایمان به دین و معارف الهى هم، از چنین عقلى خواسته شده است. حقیقت عقل فطرى عبارت از امرى نورانى، مجرد و بسیط است كه به صورت بالذات استقلال دارد؛ این عقل، با این ویژگى ها، هرگز مورد توجه فلاسفه قرار نگرفته است و آنها با پرداختنِ افراطى به عقل اصطلاحى، به كلى از نوع فطرى آن بیگانه افتاده اند. عقل فطرى در این نگاه، خارج از ذات انسانى و به صورت استقلالى وجود دارد (برخلاف نگرش فلاسفه كه عقل را امرى درون ذاتى مى دانند) و خداوند آن را براساس حكمت خود، بر بندگانش ارزانى مى دارد و هر كس را هم كه لایق نداند، از وصول بدان محروم مى كند. این بذل الهى، از منبع نور علم، براساس قواعد مشخصى صورت مى گیرد. وقتى آدمى به سن تمیز و بلوغ مى رسد درجه نازله این عقل بر او افاضه مى شود كه از طریق آن، خوب و بد زندگى و لزوم بندگى را درك مى كند. در صورت بندگى و علم به دستورات خداوند درجات عالى ترى از عقل بر او افاضه مى شود. این عقل همان عقلى است كه در لسان فقها، ملاك تكلیف است، نه عقل فلسفى؛ به بیان دیگر، وقتى بنده اى به خدا و رسول او مؤمن مى شود و از دستورات خداوند تبعیت مى كند، زمینه لازم براى دریافت بیشتر از چنین عقلى فراهم مى شود و انسانِ مؤمن به خدا و مطیع رسول او، به تناسبِ درجه ایمان و عملِ خود، از نور عقل بهره مند مى شود و اگر خود را در مسیر بندگى تقویت كند و در مرحله عمل توفیق بیشترى را به دست آورد، مسلماً به مراحل بالاترى از این عقل مى رسد و اگر سستى ورزیده، در ادامه بندگى اش كاهلى كند، مقدار عقلى را كه از سوى خداى متعال به او بخشیده شده از دست مى دهد و علم فطرى اش به جهل و تاریكى مبدل مى شود

ادامه نوشته